انجمن اسلامی دانشجویان مستقل

دانشگاه قم

همایش تدبیرها و توفیقات سیاست خارجی با حضور دکتر سعید زیباکلام / دوشنبه 24 فروردین ساعت 10 صبح

هفته نامه سوزنبان
کتابخانه
گزارش تصویری
رسانه سوزنبان
لوگو سایت
لوگوی نویسندگان
تبلیغات
مطالب در دست تهیه

ولایت گریزی : به قلم مصطفی گرجی

| جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۲۷ ب.ظ

پس از سخنان مهم مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان که مرتبط با حوادث و بی اخلاقی های صورت گرفته در جلسه استیضاح وزیر کار و امور اجتماعی بود،مطلبی در فضای مجازی با تیتر جالب و معنادار "ولایت پذیری یا ظلم ستیزی" خواندم. بعد از مطالعه ی آن که تیتر و عنوانش لبّ مطلب و کلام را به خواننده می رساند ، سعی کردم نه به عنوان جواب به مطلب مذکور ، بلکه ذکر چند نکته به خود و تمام دوستان و کسانی که این مطلب را می خوانند گوشزد کنم. زیرا فتنه و انحراف در کمین هر شخص و گروهی نشسته است تا آنها را همراه خود به چاه ضلال فرو بَرَد.

ولایت و امامت اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعه که از ضعف ها و شهوات و نخوت (تکبر) و فزون طلبی انسانی سرچشمه می گیرد می باشد. امامت و ولایت زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مومنین است. امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کند و حدود خدا را بپا دارد و از دین دفاع کند و با حکمت و اندرز و حجتِ رسا مردم را به طریق پروردگار دعوت نماید.امام است که به معنای اَتّم کلمه مقابل ضعف ها ، فزون طلبی ها ، زیاده خواهی ها و ظلمِ ظالمان می ایستد. با ولایت است که حق و باطل از هم تمیز داده می شود. ولایت است که ظالم و ظلم ِ او را مشخص می کند. و همین طور خوبی ها و بدی های تمام شئونات زندگی با قدم در این مسیر روشن قابل تشخیص است.

حال در برخورد با مقوله ی ولایت به دو مسئله ی "ولایت پذیری" و "ولایت گریزی" می رسیم.

ولایت گریزی

شأن و جایگاه ولایت این است که قدرت ها را کنترل می کند.به همین دلیل معمولا کسانی ولایت گریز می شوند که مقام یا منصبی دارند و در جایی از قدرت مشغول هستند (می توان گفت؛خواص). مقامات سیاسی،اجتماعی،مالی،علمی و ... بیشترین استعداد ضدیت یا گریز از ولایت را دارا هستند و به نوعی بستر مخالفت برای ایشان بیشتر فراهم است.

گروهی از این دست معمولا ولایت گریزی پنهان دارند . یعنی با توجه به شرایط و جوّ ،پذیرای ولایت هستند،اما در هنگام امتحان،ولایت گریزی (یا ولایت ناپذیری) خود را نشان می دهند و گاهی که فرصت مهیّا شود دست به خرابکاری می زنند. مانند کسانی که با توجه به شرایط و اینکه راهی برای نپذیرفتن نداشتند،ولایت پیامبر(ص) را پذیرفتند. اما وقتی شرایط فراهم شد مخالفت های خود را با اسلام و پیامبر(ص) و جانشین آن حضرت ابراز کردند.

گروه دیگر کسانی هستند که به قطع یقین نمیشود گفت که اینها از ابتدا ولایت گریز بودند و با توجه شرایط ولایت پذیر شدند. زیرا ایمان با توجه به دشمنیِ نفس و شیطان از دست رفتنی است و برخی که ایمان ناپایدار دارند و ایمانشان سطحی است،با گذشت زمان و عوامل گوناگون کم کم از ولایت فاصله می گیرند.

ایشان در برخورد با برخی عوامل و حوادث و در کلام واضح تر در برخورد با برخی احکام ولایت بر این باورند که درک و فهم شان بالاتر و در نهایت ولایت دچار اشتباه شده است. اما متأسفانه غافل از این مسئله مبرهن و روشن هستند و آن اینکه ایشان ابعاد محدودی از مسائل را در نظر دارند و ممکن است این دید با حبّ و تعصب شخصی همراه باشد و در مقابل ولایت تمام جوانب امر را در نظر دارد .

به منظور شرح این موضوع بهتر است که به تاریخ بنگریم و در ادامه به برخی از حوادث مرتبط با این موضوع می پردازیم.

در تاریخ طبری و إبن أثیر آمده است که : در آخرین روزهای حیات رسول خدا (ص) در محرم سال یازدهم ، پیامبر (ص) دستور داد سپاهی از سربازان را برای جنگ با رومیان آماده ساختند و فرماندهی آن را به اُسامه بن زید که عمرش در آن وقت هجده سال بود،سپردند . و در میان سربازان ، چند تن از شخصیت های مهاجرین و انصار مانند خلیفه ی اول و دوم و ابوعبیده و دیگر بزرگان اصحاب را بسیج نمود. بعضی از افراد در فرماندهی اُسامه شک کردند و گفتند چگونه یک جوان بر ما ریاست کند در حالی که هنوز موی صورتش سبز نشده! و به نوعی به این حکم طعنه زده و مسخره کردند. به قدری انتقاد کردند و سخنان درشت گفتند که پیامبر(ص) بسیار متأثر و عصبانی شدند. پیامبر (ص) در حالی که تب داشتند و سر مبارک خود را بسته بودند،بر روی منبر رفتند و پس از حمد خدا فرمودند:ای مردم چه سخنانی است که از شما در مورد امارت دادن به اُسامه می شنوم؟به خدا قسم او شایسته ریاست و فرماندهی است و سپس فرمودند خدا لعنت کند کسی را که از این سپاه سرپیچی کند.

شاید در نگاه اول این به ذهن برسد که فرماندهی جوان هجده ساله برسپاهی که قصد جنگ با دشمنی سرسخت دارد آن هم در میان بزرگان و با تجربگان و فرماندهان ، کاری اشتباه است. ولایت گریزی یا ولایت گریزی پنهان اینجا خود را نمایان میکند. هنگامی که دستور توسط ولیّ خدا صادر شد میبایست تسلیم آن امر بود. در اینجا بزرگان از روی تکبر و همان غفلتی که ذکر کردیم(خیال درک بالاتر از ولایت) ولایت گریزی شان را آشکار کردند و حاضر به پذیرش فرماندهی جوان هجده ساله نشدند.

پس از آنکه امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد،نادانان و نا آگاهان با زبان مختلف حضرت را نکوهش می کردند. افرادی که از اصحاب هم بودند به در خانه امام (ع) می آمدند و از همان بالای مرکب،حضرت را -نعوذ بالله- مذّل المومنین خطاب می کردند و می گفتند شما با صلح، مومنین را خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید.(اینجا باز هم خیال اینکه درک بالاتری از امام دارند مشاهده می شود) امام حسن(ع) در برابر این اعتراض ها و ملامت ها جمله ای را خطاب به آنان می فرمودند و آن این است که: "ما تدری لعلّه فتنه لکم و متاع الی حین". چه می دانی و از کجا می دانی ،شاید این آزمونی برای شماست. حضرت می خواهند به ایشان این را برسانند که شما از فلسفه کار اطلاع ندارید و پیشروی اسلام از این راه میسّر است. اما متأسفانه نظر و دید خود را مقدّم بر امام می دانستند و البته این نکته قابل ذکر است که برخی از همین افراد بودند که امام حسین(ع) را در کربلا تنها گذاشتند.

بعد از مرگ خلیفه ی سوم،مردم آمدند و اصرار کردند که علی (ع) به عنوان خلیفه ی مسلمین انتخاب شود. اما حضرت قبول نمیکرد.اصرار مردم زیاد شد.بزرگان،صحابه قدیمی و روسا و همه و همه گفتند نه. علی بن ابیطالب باید باشد و غیر از او کسی نمیتواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمودند پس به مسجد برویم. امام (ع) روی منبر رفتند و خطبه خواندند و در این سخنرانی حرف خود را بیلن کردند. امیرالمومنین فرمودند:اموالی که تا امروز افراد برگزیده و محترم بی جا و به ناحق تصرف کرده اند،هرجا من به این اموال دست پیدا کنم اینها را به بیت المال برمیگردانم.حتی اگر ببینم مهر زن هایتان قرار داده اید به بیت المال برمیگردانم.مردم و بزرگان بدانند که این روش من است.اشخاص با نفوذ و خواصی که می داتستند مخاطب واقعی این سخنان هستند جلسه گذاشتند و گفتند که این چه کاری است و مخالفت خود را ابراز کردند.ولیدبن عقبه و طلحه و زبیر از این دست بودند. ولید که والی کوفه بود از جا بلند شد و گفت یا علی!بیعت ما با شما شرط دارد. شرط ما این است که به پول های ما دست نزنی و به دستاوردهای ما در دوران قبل کاری نداشته باشی.طلحه و زبیر هم که بر خلاف ولید –که از تازه مسلمان ها بود- از بزرگان و قدیمی های آن روز اسلام بودند،خدمت حضرت آمدند و گله کردند و گفتند تو مارا با دیگران در بیت المال یکسان کردی.این چه وضعی است؟ما بودیم که اسلام را پیش بردیم.ما در اسلام شمشیر زدیم.امام علی (ع) فرمودند:پیامبر(ص) هم قبل از من چنین کرد و من هم می خواهم روش پیامبر(ص) را ادامه دهم.

همانطور که میبینیم هم ولید که از تازه مسلمان ها است و هم طلحه و زبیر که از سابقه داران بودند ولایت را تا جایی قبول داشتند که خود دوست دارند و ضرری به منافعشان نزند و جایگاه مادی شان را به خطر نیندازد.فاصله گرفتن این افراد از ولایت تا جایی پیش رفت که در برابر امام(ع) شمشیر کشیدند و به جنگ با ولیّ خدا رفتند.

 تمام بدبختی های کسانی که از مسیر ولایت فاصله گرفتند(آنطور که ذکر شد) در دو رخداد اول از تکبر و بالاتر پنداشتن درک خود از درک ولایت و در مورد سوم پذیرفتن ولایت تا جایی که ضرری به منافع نرسد،نشأت می گیرد.

بودند و هستند کسانی که در انقلاب اسلامی ما با ولایت گریزی آشکار و پنهان ، خود را در چاه گمراهی مخالفت با ولی انداختند و عاقبت امرشان شد آنچه شد. این روزها هم به خوبی شاهد این موضوع هستیم که آنهایی که ادعای سپر ولایت بودن می کردند و معتقد بودند که آمده اند تا تیرهایی که به سوی ولایت نشانه رفته،به ما بخورد ، چگونه روز به روز بر طبل ولایت گریزی می کوبند.

باشد که ما نگاهِ از روی حبّ و تعصب به افراد و گروه ها را کنار بگذاریم و ملاک و معیارمان در این راه پر خطر ، فقط و فقط ولایت باشد،ولایـــــــــــــــت.

 

  • ۹۲/۰۲/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">